روز های پابوس آقا
از خاک تو کسب آبرو کردم من/با عطر ضریح تو وضو کردم من
اول: یک سلام رضیه حکیمی
نظرات شما عزیزان:
دوم: یک حرف
نشست کبوتر پرید،دل او هم.
زیارتنامهای در کار نبود، فقط نگاه میکرد، فقط نگاه! به ضریح نه، که به روبرو.
روبرو اما هیچ نبود. تنها خودش بود و او !
نه صحن و سرا میشناخت، نه سقاخانه را میفهمید.
کم کم نم میزدند روی صورتش.
خیس شد،
تنها همین کافی بود.
در دلش حالا نقاره میزنند.
کاش اینجا ...حرم بود.
برچسبها: شعر, تاريخ شنبه 4 مرداد 1392
سـاعت
9:33 نويسنده ساجده میرزایی